گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۷

 

آب از یاقوت می‌ریزد تکلم کردنش

جیب گوهر می‌درد ذوق تبسم کردنش

زان ستم پیرا نصیب ما به غیر از جور نیست

کیست یارب تا بود باب ترحم کردنش

در عرق زان چهرهٔ خورشید سیما روشن است

[...]

بیدل دهلوی