گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۵

 

رگ جانها به دم تیغ عدم پیوسته است

زود بر باد رود هر چه به دم پیوسته است

استواری طمع از عمر سبکسیر مدار

کز دو سر، رشته جانها به عدم پیوسته است

چون قلم گرچه جدا گشته مرا بند از بند

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

خامشی با وضع شوخ آن صنم پیوسته است

با لبش از جوش شیرینی بهم پیوسته است

حلقه های چشم ارباب نظر با یکدگر

در سر کوی تو چون نقش قدم پیوسته است

شد ترا از گریه ام چشم ترحم اشکریز

[...]

جویای تبریزی