گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۶

 

بر مرگ رقیبان تو خرم نتوان بود

دلشاد بمرگ همه عالم نتوان بود

بی سلسله اینست پریشانی زلفت

ز آشفتگی زلف تو درهم نتوان بود

در خلد برین با همه اسباب فراغت

[...]

اهلی شیرازی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

آمد مه خورداد که در غم نتوان بود

ماهی است که بی باده در غم نتوان بود

فصلی است که بی جام لبالب نتوان زیست

ماهیست که بی رطل دمادم نتوان بود

از قسم خود افزون مطلب، قول حکیم است

[...]

میرزا حبیب خراسانی