گنجور

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۶

 

لبی تر یک دم از جام طرب، کم می‌توان کردن

ولی چندان که خواهی مستی از غم می‌توان کردن

دوا نامحرم دردست و مرهم خصم ناسورست

بلی الماس را با داغ محرم می‌توان کردن

ز لطف ظاهری خشم نهانی کم نمی‌گردد

[...]

فیاض لاهیجی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

همین تا از نگاهی بی‌قرارم می‌توان کردن

ز وصل خویش فکری هم به حالم می‌توان کردن

سگانش را نکرد از الفت من منع پنداری

نمی‌داند چه سان بی‌اعتبارم می‌توان کردن

چنین کز من ز خلف وعده داری شرم ار یک ره

[...]

سحاب اصفهانی