گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴۶

 

خوشا کسی که به دامان خود قدم شکند

تمام دست شود خویش را بهم شکند

به شیشه خانه دلهای ما جه خواهد کرد

بتی که بال و پر طایر حرم شکند

مدار دست ز دامان آه روز مصاف

[...]

صائب تبریزی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

مرا بتیست که دلها ازین ستم شکند

که عهد بندد و بی موجبی بهم شکند

براه عشق توام کاش هر کجا خاری است

گهی بدیده خلد گاه بر قدم شکند

فتاده ام چو بدامت خدای را صیاد

[...]

طبیب اصفهانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۸۴ - شمس سیستانی علیه الرّحمة

 

شاها باید کز تو دلی کم شکند

لطف تو هزار لشکر غم شکند

اندیشه به کاردار و کاندر سحری

یک آه هزار ملک درهم شکند

رضاقلی خان هدایت