گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۷

 

ای شوق رخت سوخته مغز قلم شمع

نزدیک به مردن ز غمت دم به دم شمع

بر یاد تو چون صورت فانوس خیالند

عالم همه مشغول طواف حرم شمع

در بزم تو عزت طلبی صرفه ندارد

[...]

سلیم تهرانی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۶۲

 

کس را غم سوز دل ما نیست درین بزم

شمع از غم ما سوخته و ما ز غم شمع

بی آمدنت مجلس ما نور ندارد

شب، روشنی خانه بود در قدم شمع

طغرای مشهدی