گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۷

 

دمی چون صبح می خواهم درین عالم ز من باشد

که روشن می کنم آفاق را چون دم ز من باشد

به چشم سیر من اسباب دنیا در نمی آید

همین وقت خوشی می خواهم از عالم ز من باشد

چو عیسی هر که صاحب دم شد از کشتن نیندیشد

[...]

صائب تبریزی