گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۲

 

نمودی لطف پیشم آمدی کردی ستم رفتی

رسیدی بی‌خودم کردی به خود تا آمدم رفتی

طبیب دردمندانی ولی از بس که بی‌دردی

مرا در کنج غم بگذاشتی با صد الم رفتی

تو آتش‌پاره من شمع بودم زنده با وصلت

[...]

فضولی