×
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
یکی را باز بین لوح و قلم دوست
پس آنگه زن به جز حق کل رقم دوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹
صبح میخندد و من گریهکنان از غم دوست
ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست
بر خودم گریه همیآید و بر خندهی تو
تا تبسّم چه کنی بیخبر از مبسم دوست
ای نسیم سحر از من به دلارام بگوی
[...]
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۳ - در حکایت گفتگوی آن بیخبر از مقامات عشق با مجنون و جواب دادن مجنون
شرابی ده چو روی خرم دوست
به دل شادی فزا یعنی غم دوست