گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶۹

 

ز عاشق حرف درد و داغ پرس، از دل چه می‌پرسی

حدیث راه بسیار است از منزل چه می‌پرسی؟

خدا داند دل آواره ما را چه پیش آمد

سرانجام نسیم از سر و پا در گل چه می‌پرسی؟

محیط قطره نتواند شدن چشم حباب من

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۰

 

ز بی‌درد محبت حال اهل دل چه می‌پرسی

سراغ آب گوهر از نم ساحل چه می‌پرسی

ز دور افتادگی ره می‌توان بردن به کوی او

غرض گمراهیت گر نیست از منزل چه می‌پرسی

ز مغز عقل داری پنبه غفلت به گوش دل

[...]

اسیر شهرستانی