گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۵

 

ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که من چونم؟

درین تیمار بی حاصل چه داند کس که من چونم؟

من و شبها و نقش او که بر وی فتنه شد جانم

همه روزم بدو مایل، چه داند کس که من چونم؟

زند هر دم ز بدخویی مرا سنگ جفا بر جان

[...]

امیرخسرو دهلوی