گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۸

 

صبر و شکیب دیده و جان و دلم از او

غافل کسی که می شمرد غافلم از او

از برق یک نگاه دو حاصل برم زعمر

گردیده کام دیده و دل حاصلم از او

بندم ز ناله دست فلک از شکست دل

[...]

اسیر شهرستانی