گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳۶

 

چند حرف آب و نان چون مردم غافل زدن؟

تا به کی بر رخنه دیوار زندان گل زدن؟

نیست جز تسلیم لنگر عالم پر شور را

دست و پا پوچ است در دریای بی ساحل زدن

از تن خاکی به مردی گرد چون مجنون برآر

[...]

صائب تبریزی
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۴۱ - مذهب غلامان

 

عاشقی ، توحید را بر دل زدن

وانگهی خود را بهر مشکل زدن

اقبال لاهوری