×
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲
چه شد آن فتنه که ناگاه زمحفل برخاست
که زبرخواستنش طاقتم از دل برخاست
آتشی بود نهان در دل تنگم چون شمع
بازم آتش بسرآمد چو زمحفل برخاست
ملک و حوری و غلمان شمرندش از خویش
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۲۰ - فیضی دکنی عَلَیهِ الرّحمةِ
هر که بنشست به راحت ز سر دل برخاست
وانکه افتاده درین بادیه مشکل برخاست
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۲۰ - فیضی دکنی عَلَیهِ الرّحمةِ
هر که بنشست به راحت ز سر دل برخاست
وانکه افتاده درین بادیه مشکل برخاست