گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

چه شد آن فتنه که ناگاه زمحفل برخاست

که زبرخواستنش طاقتم از دل برخاست

آتشی بود نهان در دل تنگم چون شمع

بازم آتش بسرآمد چو زمحفل برخاست

ملک و حوری و غلمان شمرندش از خویش

[...]

آشفتهٔ شیرازی