گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

چشمم نظری در رخ آن دل‌گسل انداخت

در هم شد و تیرم به دل منفعل انداخت

جنگ من و معشوق چو جنگ دل و دیده‌ست

کو حمله به دل زد دل پر خون به گل انداخت

در جامه نمی‌گنجم ازین شوق که آن شمع

[...]

بابافغانی