گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

از آن، سرم به هوای تو مایل افتاده ست

که آرزوی تو چون شعله در دل افتاده ست

چو نور در بصر و روح در دلی و هنوز

میان ما و تو صد پرده حایل افتاده ست

شهید کوی محبت شوم که هر گامی

[...]

حزین لاهیجی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

ز من گسستی و پیوند مشکل افتاده ست

مرا مگیر به خونی که در دل افتاده ست

رسد دمی که خجالت کشم ز گرمی دوست

ز خصم داغم و اندیشه باطل افتاده ست

به قدر ذوق تپیدن به کشته جا بخشند

[...]

غالب دهلوی