گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

گل صبحدم از باد برآشفت و بریخت

با باد صبا حکایتی گفت و بریخت

بد عهدی عمر بین که گل در ده روز

سر بر زد و غنچه کرد و بشکفت و بریخت

مجیرالدین بیلقانی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱

 

گل صبح دم از باد برآشفت و بریخت

با باد صبا حکایتی گفت و بریخت

بد عهدی عمر بین، که گل ده روزه

سر بر زد و غنچه گشت و بشکفت و بریخت

عراقی