گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

گفتم که چو فتنه چشم تو خفته بهست

وز سرد سخن لعل تو ناسفته بهست

زین چشم همی سخن نگوید با من

ای بس سخن نغز که ناگفته بهست

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

اوحدی » جام جم » بخش ۴۲ - در شرایط عمارت کردن

 

ورنه هر طاعتی نهفته بهست

خیر با دیگران نگفته بهست

اوحدی