گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

ذره چون خورشید گردد طالع و لامع خوش است

آفتاب بخت من لامع نشد طالع خوش است

میزند تیغ آفتاب من که میرم پیش او

گر شفاعتخواه نبود در میان مانع خوش است

میرسد گاهی بسمع محرمان حالم ولی

[...]

اهلی شیرازی