گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۲۳

 

ره نیست بدان دانه کِشتند مرا

وز قصّهٔ آن خط که نوشتند مرا

گر میبندانم آنکه درمان من است

دانم که ز درد او سرشتند مرا

عطار
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

زان روز که آب و گل سرشتند مرا

در دل همه تخم مهر کشتند مرا

سرگشته از مهم که خورشید و خان

یکروز بحال خود نهشتند مرا

اهلی شیرازی