گنجور

سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۸

 

من دوش قضا یار و قدر پشتم بود

نارنج زنخدان تو در مشتم بود

دیدم که همی گزم لب شیرینش

بیدار چو گشتم سر انگشتم بود

سعدی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

من دوش قضا یار و قدر پشتم بود

نارنج زنخدان تو در مشتم بود

دیدم که همی گزم لب شیرینت

از خواب پریدم سرانگشتم بود

جهان ملک خاتون