گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

جفا جویی سپند آتش اوست

اجل مزدور خوی سرکش اوست

چو دید از سرگرانی کار ما ساخت

تغافل تیر روی ترکش اوست

به چشمم آشنا می آید از دور

[...]

اسیر شهرستانی