گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸۶

 

ای شب تیره به گیسوی کسی می مانی

وی مؤذن تو به فریاد رسی می مانی

چه خبر داری از آن قافله، ای مرغ سحر؟

که ز فریاد به نالان جرسی می مانی

گریه می خواست همی آیدم از دیدن تو

[...]

امیرخسرو دهلوی