گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۷

 

گوی داند که به چوگان کسی افتاده

که به سر رفته به میدان و بسی افتاده

حالت عاشق بی دین و دل آری داند

هر که را کار دل و دین بکسی افتاده

همه تن حیرتم از آب و هوای ره عشق

[...]

آشفتهٔ شیرازی