×
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۲۷ - حکایت سلطان محمود که سر خود را در پای ایاز نهاد و پای از سر او نکشید که خلاف رأی سلطان ترک ادبست
ز خاک پای او کرد افسر خویش
نهاد آخر بپای او سر خویش
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رفتن معلم به در خانهٔ دستور و بیان کردن عشق ناظر نسبت به منظور و مقدمهٔ درد فراق و آغاز حکایت اشتیاق
پس آنگه بر زمین زد افسر خویش
به خون آغشته بنمودش سر خویش
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۱
گر سلیمان بگذارد به سرم افسر خویش
کو دماغی که برآرم ز گریبان سر خویش
الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «بستان ماتم» » شمارهٔ ۵ - در مدح شیخ و مرشد خویش گوید
به درویشی برآورده سر خویش
فراتر برده از مهر افسر خویش