گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۰

 

کسی که بهر تو جان باختن هوس دارد

چه غم ز شحنه و اندیشه از عسس دارد

سرشک من همه سیماب شد، نمی دانم

که کیمیای صبوری کدام کس دارد؟

من غریب به راه امید خاک شدم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۰

 

هوس‌پیمای فرصت گرد کلفت در قفس دارد

همین خاک است و بس گر شیشهٔ ساعت نفس دارد

لب از خمیازهٔ صبح قیامت تا نمی‌بندی

خم آسودگی جوش شراب خام‌رس دارد

در سعی جنون زن‌، از وبال هوش بیرون آی

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۴۱

 

صبح در سینه، یک نفس دارد

دستگاه فغان، جرس دارد

حزین لاهیجی