گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳

 

هر که او دعوی مستی می‌کند

آشکارا بت‌پرستی می‌کند

هستی آن را می‌سزد کز نیستی

هر نفس صدگونه هستی می‌کند

هر که از خاک درش رفعت نیافت

[...]

عراقی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

زلف توگه سرکشی و گاه پستی می کند

چشم تو می خورده وزلف تو مستی می کند

عارفان را شد دهان تو دلیل نیستی

لیک هنگام سخن دعوی هستی می کند

می پرستان را پرستش می کنم از جان و دل

[...]

بلند اقبال
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

دل به طاق ابروی او می‌ْپرستی می‌کند

چون کبوتر در رواق کعبه مستی می‌‌کند

از بلندی کی رسم در ذروه آن آستان

طالع اقبال سستم سخت پستی می‌کند!

سرمه دارد آرزو چشم از غبار مقدمش

[...]

طغرل احراری