گنجور

عطار » مختارنامه » باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق » شمارهٔ ۴

 

زلفِ تو سرِ درازدستی دارد

چشمِ تو همه میل به مستی دارد

امّا دهنت که ذرّهای را ماند

یک ذرّه نه نیستی نه هستی دارد

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۶۴

 

عشق تو بهر صومعه مستی دارد

بازار بتان از تو شکستی دارد

دست غم تو بهر دو عالم برسید

الحق که غمت درازدستی دارد

مولانا
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۷۸

 

ای شمس سرت میل به پستی دارد

چشمت هوس خاک پرستی دارد

باران صبوحی به سرت آمده‌اند

برخیز، اگر هوایِ مستی دارد

حکیم نزاری
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۰

 

هر گوشه، خرابات تو مستی دارد

از خود شده رند می‌پرستی دارد

در سلسله عشق تو مجنون مانند

هر حلقه آن، مست الستی دارد

قدسی مشهدی