گنجور

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

طیلسانت چو کژ افتاد ببستی او را

ره گشادی تو به خورشید پرستی او را

ریخت چشمت به جفا خون دل و دانستم

که بر این داشت در ایّام تومستی او را

دل چون شیشهٔ پر خون که به دست تو فتاد

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی