×
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱
مکن سراغ غبارِ ز پا نشستهٔ ما را
رسیده گیر به عنقا پرِ شکستهٔ ما را
گذشتهایم به پیری ز صیدگاه فضولی
بس است ناوک عبرت زهِ گسستهٔ ما را
فراهم آمدن رنگ و بو ثبات ندارد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲
نشاند بر مژه اشک ز هم گسستهٔ ما را
تحیر که به این رنگ بست دستهٔ ما را؟
هزار آبله دادیم عرض لیک چه حاصل
فلک فکند به پا کار دست بستهٔ ما را
کسی به ضبط نفس چون سحر چه سحر فروشد
[...]