گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳

 

یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنوز

از لبش خط سخن خوب نرسته است هنوز

نیست دندان که نمایان شده از لعل لبش

هست طفل و، دهن از شیر نشسته است هنوز

صرصر آه جگر سوز دل از کف شده یی

[...]

واعظ قزوینی