×
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷۴
ز رخسار که گل را در جگر خارست می دانم
نسیم صبح از بوی که بیمارست می دانم
نبیند ماه ماه از شرم در آیینه روی خود
ز شرم خویش بیش از من در آزارست می دانم
ز مستی گرچه نتواند گرفتن چشم او خود را
[...]
۱۵ بیت