گنجور

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵

 

چشم خوش پر شعبده مست تو نازم

و آن غمزهٔ خونریز زبردست تو نازم

بستی چو گشادی گره از زلف بر ابرو

قربان گشاد تو شوم بست تو نازم

دلهای خلایق همه از پای در افتاد

[...]

فیض کاشانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۶

 

بیرحمی بالای زبر دست تو نازم

کافر دلی چشم سیه مست تو نازم

خون ریخته تا دامن صحرای قیامت

این زخم که بر من زده‌ای، دست تو نازم!

دوران چو تو یک ترک کماندار نداری

[...]

فیاض لاهیجی