گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸

 

هر که هست، از می دیدار تو مست است اینجا

ذره را ساغر خورشید به دست است اینجا

مگذر از پای خم می که ره دور بهشت

از ره بی خبری دست به دست است اینجا

راه پر سنگ خطر، شیشه دل ها نازک

[...]

صائب تبریزی