گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

خیزید و خز آرید که هنگام خزانست

باد خنک از جانب خوارزم وزانست

آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست

گویی به مثل پیرهن رنگ‌رزانست

منوچهری
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸

 

این باغ سراسر همه پر باد وزانست

جنبیدن این شاخ درخشان همه زانست

او را نتوان دید، که صورت نپذیرد

هر چند که صورتگر رخسار رزانست

بس رنگ بر آرد ز سر این خم پر از نیل

[...]

اوحدی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

در وقت خزان بین که چه خوش رنگِ رزانست

گویی به چمن کارگه رنگرزانست

گویند که از باد خزان رنگ برآورد

نی آنکه رز آورد یقین رنگ رز آنست

آنست که لعل تو شکر بار چو قندست

[...]

جهان ملک خاتون
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » ای سعادت

 

انوار سعادتست پنهان

بدبختی آدمی از آنست

در عین خوشی بود فراوان

خوشبخت‌، که دست و لب کزانست

ملک‌الشعرا بهار