گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۸

 

اگر عارض برافروزی شرر پروانه می گردد

نگاهی تا گشاید بال و پر پروانه می گردد

نمی دانم چه در دل دارم امشب اینقدر دانم

که مژگان تا خورد بر یکدگر پروانه می گردد

سرکوی تو سازد آشیان آخر غبار من

[...]

اسیر شهرستانی