گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۴۲

 

دوش آمد و گفت: چند جانت سوزم

وقت است که امشبیت جان افروزم

دردا که هنوز در دهن داشت سخن

خود صبح برآمد و فرو شد روزم

عطار
 

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱ - آغاز

 

زین برف فسرده گشت روزم

زان آتش آه می فروزم

جامی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۵ - حکایت

 

به خود گفت آه از برگشته روزم

سیه شد اختر گیتی فروزم

یغمای جندقی