×
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۳
آن جاه و جمالی که جهانافروز است
وان صورت پنهان که طرب را روز است
امروز چو با ما است درو آویزیم
دی رفت و پریر رفت که روز امروز است
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۶ - در توصیف دشتی که رشک گلزار بهشت بود و تفرج شیرین در آن دشت و رسیدن نامهٔ خسرو به او
چو در دست تو شمعی شب فروز است
تو گویی چهرهام خورشید روز است
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۹ - موسم عیش، طفلی و پیری ست
موسم عیش، طفلی و پیری ست
که نشاط این دو وقت فیروز است
وقت گلگشت باغ و سیر چمن
اول روز و آخر روز است
ملکالشعرا بهار » مسمطات » پند سعدی
ملکا خودسری و جور تو ایران سوز است
به مکافات تو امروز وطن فیروز است
تابش نور مکافات نه از امروز است
«اینهمان چشمهٔ خورشیدجهانافروز است»