گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

هر که او را قدمی هست ز سر نندیشد

وانکه او را گهری هست ززر نندیشد

عجب از لاله دلسوخته کو در دم صبح

از خروشیدن مرغان سحر نندیشد

آنک کام دل او ریختن خون منست

[...]

خواجوی کرمانی