گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۹

 

حال دل از دوری دلبر نمی‌دانم چه شد

ریخت اشکی بر زمین دیگر نمی‌دانم چه شد

از شکست دل نه‌تنها آب و رنگ عیش ریخت

ناله‌ای هم داشت این ساغر نمی‌دانم چه شد

باس هستی برد از صد نیستی انسوبرم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۰

 

حاصلم زبن مزرع بی‌بر نمی‌دانم چه شد

خاک بودم خون شدم دیگر نمی‌دانم چه شد

ناله بالی می‌زند دیگر مپرس از حال دل

رشته در خون می‌تپدگوهر نمی‌دانم چه شد

ساخنم با غم دماغ ساغر عیشم نماند

[...]

بیدل دهلوی