گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱

 

ساقی از تاب می آن لحظه که در می گیرد

عرق از عارض او رنگ شرر می گیرد

می پذیرند بدان را بطفیل نیکان

رشته را پس ندهد آنکه گهر می گیرد

صافدل ترک حق از بهره خوش آمد نکند

[...]

کلیم
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۱

 

باز دل زآتش سودای تو درمی گیرد

سوختن شمع صفت باز ز سر می گیرد

صبح پیری بصد آیین جوانی باشد

در خزان گلشن ما رنگ دگر می گیرد

جویای تبریزی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

دگر دل بهر بدنامی ره تدبیر می‌گیرد

جنون من خبر از ناله زنجیر می‌گیرد

جهان آرزو را چون منی ناکام می‌یابد

که بیخ بختم آب از شعله شمشیر می‌گیرد

اثر هم بهر آهم ادعای سرکشی دارد

[...]

صامت بروجردی