گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۳

 

در ره شوق، دل از بیم خطر می‌لرزد

می‌نهم پا چون درین بادیه، سر می‌لرزد

که خبر داد ز لب‌تشنگی‌ام دریا را؟

که چو سیماب در او آب گهر می‌لرزد

نگذارد که ز کارم گرهی باز کند

[...]

سلیم تهرانی