گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶۵

 

از شکست آرزو قند مکرر می خوریم

بر لب خود خاک می مالیم و شکر می خوریم

با سپهر تلخ سیما خنده رو بر می خوریم

زهر اگر در جام ما ریزند شکر می خوریم

از تو تا دوریم از ما دور می گردد حیات

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶

 

روزگاری شد که خون از دیده تر می خوریم

در بهشت افتاده ایم و آب کوثر می خوریم

مغز اندر استخوان داریم و محنت روزیم

سنگها از هر طرف چون بسته بر سر می خوریم

ما کباب سینه بی کینه یار خودیم

[...]

سیدای نسفی