گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۸

 

عمری‌ست ‌سرشکی نزد از دیدهٔ تر موج

این بحر نهان ‌کرد در آغوش ‌گهر موج

تحریک نفس آفت دل‌های خموش است

بر کشتی ما اره بود جنبش هر موج

دانا ثمر حادثه را سهل نگیرد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۹

 

عمری‌ست‌که در حسرت آن لعل‌گهر موج

دل می‌زندم بر مژه از خون جگر موج

گر شوخی زلفت فکند سایه به دریا

از آب روان دسته ‌کند سنبل تر موج

د‌ر حسرت‌آن طره شبگون عجبی نیست

[...]

بیدل دهلوی