گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸

 

زان اشک‌که چون شمع زچشم‌تر من ریخت

مجلس همه‌رنگین شد و گل در بر من ریخت

آهنگ غروری چو شرر در سرم افتاد

تا چشم به پرواز گشودم پر من ریخت

افسون غنا خواب مرا تلخ برآورد

[...]

بیدل دهلوی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۲۵ - دیدهٔ دریایی

 

ساقی چه می ایی بود که در ساغر من ریخت

کآتش ز یکی جام، ز پا تا سر من ریخت

این می چه می ایی بود که از خوردن این می

چون قطرهٔ باران، عرق از پیکر من ریخت

بی شک می عشق است و همین است و جز این نیست

[...]

ترکی شیرازی