×
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۶
ما در محیط حادثه لنگر فکنده ایم
در آب تیغ، دام چو جوهر فکنده ایم
دستی است کهکشان که به عالم فشانده ایم
خورشید افسری است که از سر فکنده ایم
در دیده ستاره نمکدان شکسته است
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۲
تنها همین ز چشم نه گوهر فکنده ایم
یاقوت را ز دست چو اخگر فکنده ایم
زین دل که بسته ایم به این جسم عنصری
در چار موج حادثه لنگر فکنده ایم
دل را زیمن عشق که فیضش زیاد باد
[...]