گنجور

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

از او بشناس عشق و راهبر شو

چو اویی جسم و بی خوف و خطر شو

عطار
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۷ - بیتابی جمشید در فراق خورشید

 

کمند افکن بر آن دیوار، بَرشو

شکافی جو بدان غم خانه درشو

سلمان ساوجی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۷ - گفتار در آرایش و نکویی سخن

 

ز شهر و بحر این عالم بدر شو

به شهری دیگر و بحری دگر شو

وحشی بافقی
 

نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱۱ - طلب نمودن پادشاه دختر را و انعام نمودن آن

 

به دلجوئیش چون شیر و شکر شو

چو خورشیدش به آتش راهبر شو

نوعی خبوشانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۰

 

نامنفعلی گریه کن و چون مژه تر شو

خشک است جبین یک دو عرق آینه‌گر شو

حیف است رعونت دمد از جوهر ذاتت

گرتیغ ‌کنندت تو چو آیینه سپر شو

جبیی که نداری نفسی نذر جنون کن

[...]

بیدل دهلوی
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

ای شیخ کرامت منما رهبر شو

نی چون کاغذ ز باد بالاپر شو

چون خس بر آب رفتن از بی مغزی است

در بحر یقین غوطه خور و گوهر شو

سعیدا
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

ای بخت دمی ز خواب نوشین برشو

ای می نفسی ز شیشه در ساغر شو

ای سبزه ببند پرده بر روی زمین

ای ابر حجاب دیده اختر شو

یغمای جندقی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۷

 

برادرا، به عروس نشاط،همسر شو

ولیک با خبر از حال این برادر شو

ادیب الممالک
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۳۴ - سکندر با خضر خوش نکته ئی گفت

 

سکندر با خضر خوش نکته ئی گفت

شریک سوز و ساز بحر و بر شو

تو این جنگ از کنار عرصه بینی

بمیر اندر نبرد و زنده تر شو

اقبال لاهوری