گنجور

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۶

 

گذشتم از سر جان سوی جانان بیشتر رفتم

من این ره را ز پای افتادم و بی درد سر رفتم

فزونتر می شود غم هر که در تدبیر می افتد

زدم چون دست و پا از وهم در گل بیشتر رفتم

ز روی سنگ نقش کنده هرگز برنمی خیزد

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۷

 

رخ تو دیدم و در عالم دگر رفتم

تمام دل شدم و از پی نظر رفتم

به هر چمن که ز خط و رخ تو کردم یاد

میان سبزه و صد برگ تا کمر رفتم

چو شیشه سرخوش و صافیدل آمدم در بزم

[...]

سعیدا