گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۲

 

ز بی‌پروایی چشمت دل آزرده‌ای دارم

لبت هرگز نمی‌گوید نمک‌پرورده‌ای دارم

دماغ من پر است از بوی آن گل، کس چه می‌داند

که در ویرانهٔ خود، گنج بادآورده‌ای دارم

امینی نیست غیر از خاک این گلشن که بسپارم

[...]

سلیم تهرانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۰

 

بَدَم با نالة بلبل دل افسرده‌ای دارم

به طبعم می‌خورد گل، خاطر آزرده‌ای دارم

نگاه گرم می‌خواهم که آتش در دل افروزد

که عمری شد درین خلوت چراغ مرده‌ای دارم

خرامی سوی من هم ای نسیم وعده عمری شد

[...]

فیاض لاهیجی