گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۰

 

در عشق باز خود را دیوانه کردم از سر

یارب، فرو مبادا این می که خوردم از سر

سربهر خاک گشتن پیش درش نهادم

چه جای آنکه، یاران روبند گردم از سر

مهره ز تن جدا شد، در تن ز هجر جانان

[...]

امیرخسرو دهلوی